جدول جو
جدول جو

معنی خیک دوز - جستجوی لغت در جدول جو

خیک دوز
(خُ زَ دَ/ دِ)
کسی که از پوست حیوانات مشک می دوزد، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نیک روز
تصویر نیک روز
خوشبخت، سعادتمند
فرهنگ فارسی عمید
(گَ نَنْ دَ / دِ)
آنکه بخیه می دوزد:
چه گوید کس از شوخی بخیه دوز
کزو بخیۀ چشم من گشت روز.
میرزا طاهر وحید (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(خوا / خا)
آنکه خیمه می دوزد. (آنندراج). چادردوز. خیّام. (یادداشت مؤلف) :
باد زره گر شده ست آب مسلسل زره
ابر شده خیمه دوز ماغ مسلسل خیم.
منوچهری
لغت نامه دهخدا
(طَ لَ دَ / دِ)
دوخته شده با سیم. سیم کشیده. که تارهای نقره در آن دوخته باشند:
رخت سیمک دوز را نبود رواجی در مزار
زر مگر در چارقت ز آتش برون آید سلیم.
نظام قاری (دیوان ص 96)
لغت نامه دهخدا
(نَ / نُو)
سگک دوزنده. کسی که سگک را به کمربند یا تسمه یا کفش دوزد. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(شِ / شُ تَ / تِ)
دوخته و دوزیده شده با میخ، میخ کردگی و میخ زدگی و با میخ دوخته شده و مستحکم شده، (ناظم الاطباء)، مسمّر، (یادداشت مؤلف)،
- میخ دوز کردن، میخ زدن و محکم کردن با میخ، (ناظم الاطباء)، با میخ بر جایی استوار کردن، تسمیر، (یادداشت مؤلف) : قرالدرع قراً، میخ دوز کرد زره را، سک ّ، میخ دوز کردن در به آهن، (منتهی الارب)،
، عدیم الحرکت، (غیاث) کنایه از مضبوط و استوار، (آنندراج)، ثابت و استوار، که حرکت نتواند کرد:
گفتم رقیب از سر کویت نمی رود
گفتا کجا رود که دلش میخدوز ماست،
میرصیدی تهرانی،
- میخ دوز شدن در جایی، در آنجا متوقف شدن، کنایه است از اقامت طولانی و بیش از حد انتظار و لزوم در جایی، (از یادداشت مؤلف) :
اگر نه کوه وقار تو پافشرده بر او
چرا شده ست چنین میخ دوز جرم زمین،
صائب،
- میخ دوز کردن، ثابت و بی حرکت و ساکت نگه داشتن: بدان می مانست که وی را (آفتاب را) بر افق میخ دوز کرده اند، (رشحات علی بن حسین کاشفی)،
- میخ دوز ماندن، ساکت و آرام و پابرجا ماندن:
نک جهان در شب بمانده میخ دوز
منتظر موقوف خورشید است و روز،
مولوی
لغت نامه دهخدا
سعید، سعادتمند، خوشبخت، نیک اختر:
جهاندار نیک اختر نیک روز
شما را سپرد آن زمان نیمروز،
فردوسی،
دگر آتش ز جام می فروزان
نشاط او چو بخت نیک روزان،
فخرالدین اسعد،
یافتستی روزگار امروز کن
خویشتن را نیک روز و نیک فال،
ناصرخسرو،
بدان را نیک دارید ای عزیزان
که خوبان خود عزیز و نیک روزند،
سعدی،
یکی گفتش ای خسرو نیک روز
ز دیبای چینی قبائی بدوز،
سعدی
لغت نامه دهخدا
(یَ / یِ دُ وُ / دُوْ وُ)
نصف. نیم. نیمه. از دو یکی. یک جزء از دو جزء. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
تصویری از سگک دوز
تصویر سگک دوز
کسی که سگک را به کمر بند یا تسمه یا کفش دوزد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یک دوم
تصویر یک دوم
عدد کسری نصف نیم نیمه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نیک روز
تصویر نیک روز
بختیار، سعادتمند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نیک روز
تصویر نیک روز
سلام
فرهنگ واژه فارسی سره
متورم، باد کرده
فرهنگ گویش مازندرانی
یک طرف، یک سمت
فرهنگ گویش مازندرانی
مشاجره ی لفظی، یک و دو کردن
فرهنگ گویش مازندرانی